باران ببار
يكشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۳۹ ب.ظ
ا
ا
چه ها میگویم: از آن گفتنهای خیس
و از آن غرور های بلند و مرتفع خبری نیست . . .
فقط خدا و من ! ! !
امشب شب من و اوست .
ﻣﻦ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻼﻏﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ، ﮐﻪ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﺑﺎﻏﻤﺎﻥ ﺗﺒﺮ ﺍﺳﺖ !
.
.
رسیده ام به حس برگی که میداند باد از هر طرف بیاید سرانجامش افتادن است !
.
.
سرسوزنی اگر مرا میخواست ، زمین و زمان را به هم میدوختم !.
.
ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻛﻪ ﺭﻓﺘﻲ ﻭ ﻣﻦ ﺍﻳﻨﮕﻮﻧﻪ ﺷﻜﺴﺘﻢ
.
ﺩﻳﻮﺍﺭ ﺩﻟﻢ ﺭﻳﺨﺖ ﺑﻪ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺳﻜﻮﺗﻢ.
.
این روزها احساس میکنم چقدر شبیه سکوتم ، با کوچکترین حرفی میشکنم !
چه ها میگویم: از آن گفتنهای خیس
و از آن غرور های بلند و مرتفع خبری نیست . . .
فقط خدا و من ! ! !
امشب شب من و اوست .
- ۹۴/۰۸/۱۷