حماقت...
پنجشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۴، ۰۱:۱۵ ق.ظ
از عذاب بی تو بودن،در سکوت خود خرابم
دوری از صورت ماهت،هر نفس میده عذابم
خاطرات با تو بودن شب و روز میاد بخوابم
اینه آخرین کلامم ،بخدا بی تو خرابم
این روزهــــایم به تظاهر می گذرد...
تظاهر به بی تفاوتی،
تظاهر به بی خیـــــالی،
به شادی،
به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست...
اما . . .
چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش"
دلم تنگ است برای کسی که نمی داند...
نمی داند که بی او به دشت جنون می رود دلم...
می دانم که اگر نزدیکش شوم، دور خواهد شد....
پس بگذار که نداند بی او تنهایم...
دور میمانم که نزدیک بماند...
- ۹۴/۰۸/۲۱