شب های روشن

غمگین ترین وبلاگ جهان.

غمگین ترین وبلاگ جهان.

وبلاگ همه ی دلشکسته ها..

گریه آورترین وبلاگ جهان.. شبهای روشن.

يكشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۴، ۱۰:۰۴ ب.ظ


آن که می گوید دوستت می دارم

خنیاگر غمگینی است

که آوازش را ازدست داده است.

ای کاش عشق را زبان سخن بود.

 هزار کاکلی شاددر چشمان توست

هزار قناری خاموش در گلوی من.

ای کاش عشق را زبان سخن بود.

آن که می گوید دوستت می دارم

دل اندوهگین شبی است

که مهتابش را می جوید.

ای کاش عشق را زبان سخن بود

 هزار آفتاب خندان در خرام توست

هزار ستاره ی گریان

در تمنای من.

 عشق را...

ای کاش زبان سخن بود.


اومدم خداحافظی دیگه دارم میرم سفر

دوست نداشتم بمونی از حال و روزم بی خبر

 

اومدم بهت بگم که چشم به راه من نمون

دیگه آخرین دفعه ست پا میزارم تو خونه تون

 

واسه من گریه نکن سیاه نپوش پشت سرم

شاید اینجوری بتونم تو رو از یاد ببرم

 

واسه بدرقه م نیا چیزی نگو حرفی نزن

میدونم سخته برات دیدن من توی کفن

 

اینجوری نگام نکن ازت خجالت میکشم

دوست نداشتم که یه خط روی رفاقت بکشم

 

بگو بخشیدی منو که باید از پیشت برم

چه ببخشی چه نبخشی آخرش مسافرم

 

من دارم میرم از اینجا نگران من نباش

آخ نفسم بند اومده خونه سنگینه هواش

 

اینو یادت بمونه رفتنی ها باید برن

حالا نوبت منه فرشته ها منتظرن...


http://www.mohadese.com/file/uploads/1296702540.jpg


دیدی ای دل عاقبت زخمت زدند

گفته بودم مردم اینجا بدند

دیدی ای دل ساقه ی جانت شکست

آن عزیزت عهد و پیمانت شکست

 دیدی ای دل در جهان یک یار نیست

هیچکس در زندگی غمخوار نیست

دیدی ای دل حرف من بی جا نبود

از برای عشق اینجا جا نبود

نو بهار عمر را دیدی چه شد؟

زندگی را هیچ فهمیدی چه شد؟

دیدی ای دل دوستی ها بی بهاست

کمترین چیزی که میابی وفاست

ای دل اینجا باید از خود گم شوی

عاقبت همرنگ این مردم شوی............





بی کسی...

بس شنیدم داستان بی کسی  

بس شنیدم قصه ی دلواپسی 

قصه ی عشق از زبان هر کسی 

گفته اند از نی حکایتها بسی ...


بس شنیدم داستان بی کسی/ بس شنیدم قصه ی دلواپسی 

قصه ی عشق از زبان هر کسی / گفته اند از نی حکایتها بسی

حال بشنو از من این افسانه را / داستان این دل دیوانه را

چشمهایش بویی از نیرنگ داشت / دل دریغا ، سینه ای از سنگ داشت

با دلم انگار قصد جنگ داشت / گویی از با من نشستن ننگ داشت

عاشقم من، عاشقم من ، قصد هیچ انکار نیست/لیک با عاشق نشستن عار نیست

کار او آتش زدن ،من سوختن / در دل شب چشم بر در دوختن

من خریدن ناز ،او نفروختن/ باز آتش در دلم افروختن

سوختن در عشق را از بر شدیم /آتشی بودیم و خاکستر شدیم

از غم این عشق مردن باک نیست/خون دل هر لحظه خوردن باک نیست

آه می ترسم شبی رسوا شوم / بدتر از رسواییم ، تنها شوم

وای از این صید و آه از آن کمند/پیش رویم خنده پشتم پوزخند

بر چنین نامهربانی دل مبند / دوستان گفتند و دل نشنید پند

خانه ای ویران تر از ویرانه ام / من حقیقت نیستم افسانه ام

گر چه سوزد پر،ولی پروانه ام /فاش میگویم که من دیوانه ام

تا به کی آخر چنین دیوانگی؟/ پیله گی بهتر از این پروانگی!!

گفتمش آرام جانی ؟ گفت نه!

گفتمش شیرین زبانی ؟  گفت نه!

گفتمش نامهربانی ؟  گفت نه!

میشود یک شب بمانی ؟  گفت نه!

دل شبی دور از خیالش سر نکرد /گفتمش افسوس او باور نکرد

خود نمیدانم خدایا چیستم ؟/ یک نفر با من بگوید کیستم ؟

بس کشیدم آه از دل بردنش / آه اگر آهم بگیرد دامنش!

با تمام بی کسی ها ساختم /وای  بر من ساده بودم ، باختم

دل سپردن دست او دیوانگیست /آه غیر از من کسی دیوانه نیست

گریه کردن تا سحر کار من است /شاهد من چشم بیمار من است

فکر میکردم که او یار من است/نه! فقط در فکر آزار من است

نیتش از عشق تنها خواهش است، نیتش از عشق تنها خواهش است

       دوستت دارم     دروغی فاحش است

یک شب آمد زیرو رویم کرد و رفت /بغض تلخی در گلویم کرد و رفت

مذهب او هر چه بادا باد بود  / خوش بحالش که این قدر آزاد بود

بی نیاز از مستی می ،شاد بود /چشمهایش مست مادر زاد بود!

یک شبه از عمر سیرم کرد و رفت / من جوان بودم پیرم کرد و رفت



http://i39.tinypic.com/majslz.jpg



گروه بزرگ شبهای روشن جهت عضویت واتس اپ  09016461973






بیقرارم من قرارم را کجا پیدا کنم

                   

                         شب نصیبم روزگارم را کجا پیدا کنم


من که در این شهر حتی خود را گم کرده ام 



        شمع بَزم شام تارم را کجا پیدا  کنم


زیر سقف آسمانی خالی از خورشیدو ماه 


مانده ام  لیل و نهارم   را   کجا  پیدا   کنم


فصل یخبندان  ندارد قصد کوچ  از  خاطرم 


مُنجمد گشتم  بهارم  را  کجا  پیدا   کنم


کاروان  درد  نقد  هستیم  با  خویش بُرد


رفته  بر  بادم  غبارم  را  کجا  پیدا   کنم


بی پناهی پای در بند حصار حسرتم


دوستان راه فرارم را کجا پیدا کنم


آنکه با بشکستن جام دلم جاری نمود


 گریه ی بی اختیارم را کجـا پیدا کنــم...



بی خبر از حال هم بودن چه سود

بر مزارم با سوز نالیدن چه سود؟

زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید

ورنه بر سنگ مزارش اب پاشیدن چه سود

گر نرفتی خانه اش تا زنده بود

خانه ی صاحب عزا تا صبح خوابیدن چه سود

گر نپرسی حال من تا زنده ام

گریه و زاری و نالیدن چه سود

زنده را در زندگی قدرش بدان

ورنه مشکی را برای مرده پوشیدن چه سود

گر نکردی یاد من تا زنده ام

سنگ مرمر روی قبرم وانهادن چه سود...


  • محمدباقر یوسفی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی