گم شده ای ازشهرغم.. شبهای روشن
خوش اومدید جهت عضویت واتس آپ 09016461973
عاشـــــــق تــریـن عاشـــــــقای دنــیا
سرانجام عشقمان چه شد؟؟؟ تویی که رفتی
منی که جا ماندم ... وخدایی که هیچ وقت
در امور عاشقانه دخالت نمیکند....
|
غمی به پهنای آسمان ابری روبرویم
دردی به سنگین روزگار سیاهم بغضی که راه نفسهایم را بسته است و اکنون سوزش چشمانم خطی از اشک و تنهایی بدون هیچ سنگ صبوری |
کوچه ها را بلد شدم
رنگهای چراغ راهنما
جدول ضرب
دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمیشوم
اما گاهی میان آدمها گم میشوم
آدم ها را بلد نیستم.!
غصه نخور کنار آمده ام با نبودنت
خیلی که دلم بگیرد......گریه میکنم
کفشهایم را میپوشم
و در زندگی قدم میزنم
من زنده ام و زندگی
ارزش رفتن دارد
آن قدر میروم
تا صدای پاشنه هایم
گوش ناامیدی را کر کند
خوب میدانم ک گاه کفش هایم
پاهایم را میزنند
میفشارند و ب درد میاورند
اما من همچنان خواهم رفت
زیرا زندگی ارزش لنگان لنگان رفتن را نیز دارد . . .
لحظه ها
تنها پرندگان مهاجری هستند
ک هرگز
ب آشیانه باز نخواهند گشت . . .
دریابیم لحظه لحظه زندگی را
دنیا ارزش پا کوبیدن به شکمت را نداشت، ببخش مرا مادر...
یه وقتایی یه جاهایی یه حرفایی...
چنان آتیشت می زنه که...
دوست داری فریاد بزنی ! ولی نمیتونی ...
دوست داری اشک بریزی و نمیتونی حتی دیگه نفس کشیدنم برات سخت میشه !
تمام وجودت میشه بغضی که نمیترکه
به این میگن درد بی درمون...!!!
من چقد خوشبختم که به او دل دادم
بی هراس و تردید ، باورش می دارم
چه دلی داشت ز من ، نتوان باور کرد
گله هایی می کرد که توانم کم کرد
دوری چند روزه ، چقدر آزارش داد
که غریب و آشنا ، نام مجنونش داد
آن همه شادابی ، از وجودش دست شست
نا امیدی و درد ، روح او را آشفت
گفت که من چون آبم ، او وجودش تشنگی
حس و حال عشق او ، آخر آشفتگی
یعنی او تا این حد به دل من دل بست
که به روی هر کس راه عشقش را بست
حاصل این دوری ، باور قلبم بود
قلب پر دردی که ، در برش سخت آسود
خیلی سخته به خاطر کسی که دوستش داری
همه رو تو زندگیت خط بزنی
بعد بفهمی خودتو توی لیستی بودی که او
به خاطر یکی دیگه خط زده
برای دل بستن
باید دلت را ب دلش گره بزنی
یکی رو
یکی زیر
مادربزرگم میگفت :
قالی دستبافت مرگ ندارد . . .
کاش میدانستی ک
حتی
خیال تو
می ارزد ب داشتن
خیلی ها
اگر موهایت نبود
باد را
چگونه نقاشی میکردم . . . !؟
آدمــــایے کہ رفتن ...
یہ روزے بر مے گــردن ...
امــا درست وقتـــے که دیگہ ...
منتظرشــون نیستے .
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت
باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود...
نمی دونم چه سر زد از من که بر غمت
مبتلا شدم
آروم...
آروم....
رد شدی از من...
منو احساسم از یادت رفتم..
هر کارم کردی تو بازم عزیزی تو..
هر کاری کردم که به هم نریزی تو...
از دست دادمت ، به راحتی یک نفس، به آسانی یک پلک ، سخت است ؛ ولی انگار باید
بگویم خداحافظ . ای تمام آن چه دارای ام بودی در این روزگار سخت ، خداحافظ . .
گاهی اوقات حسرت تکرار یک لحظه نابودم میکنه
برای دیگران تنـهـا یک نامی
و تنهـا نامت بـرای من یک دنیا!
دنیـای کــوچکی ست!
خلاصه شده در چهار حرف...
- ۹۴/۱۰/۱۶