دل تنگم.. شبهای روشن
سلام به همگی
گروه بزرگ شبهای روشن جهت عضویت
کلمه عضو را به این شماره ارسال کنید
واتس آپ 09016461973
تشکر از دوست عزیزی که گفتند
متولد چه ماهی هستید..بله من بهمنی هستم یعنی 22 بهمن. بازهم ممنون..
دوستان لطف کنید نظر خصوصی ندید.
تابرای همه قابل مشاهده باشند
آسمون به دریا گفت: این بالا خیلی خوبه همه جا رومیشه دید.
دریا گفت: این پایین از اون بالا هم بهتر چون فقط تورو میشه دید.
منم چشمام فقط تورو میبینه...
(تقدیم به آسمون قلبــــــــم)
مـــــــــــــرد است دیگر...
گاهی تند میشود
و گاهی عاشقانه میگوید..
مـــــــــــــرد است دیگر..
غرورش آسمان
و دلش دریاست...
تو چه میدانی ازبغض گلو گیر کرده یک مـــــــــــــرد...؟
تو چه میدانی که چشمانت دنیای او شده...؟
تو چه میدانی???!!!!......
از هق هق شبانه او که فقط خودش خبردارد و بالشش...؟
مـــــــــــــرد را فقط مـــــــــــــرد میفهمد و مـــــــــــــرد
برگرد… یادت را جا گذاشتی نمی خواهم عمری به این امید باشم که
برای بردنش برمی گردی
زندگــــــــی خیلی کوتاه است
بـدی ها را بـبخش !
یـک عـاشقِ واقـعی بـاش
تـا می توانی بـخند…
و هـیچ وقت از ایـنـکه بـا دسـتان بـخشنده ات
روی لبـان دیـگری خـــنده نـشانده ای
پـشیمان نـشو ..!
لعنت به تـــمام کسانی که تـــو نیستند...
ولی عطـــر تــــورا میزنند
لعنــتـــــ...
چه کسی میداند مـــن امــــروز...
چنـد بــار فــــــرو ریختم....
چند بـــار دل تنـــــگـــــ شدم...
ازدیدن کسی که فقـــط پـــیـراهــنـــش...
شبیه تـــــو بود
مخاطبـــــ خاص ِ زندگے ِ مــــن...
با تمام ِ وجود مے گویم:
این روز ها عَجیب دل تنگــــ ِ توام
دل تنگــــِ اجابتـــــ چشمانتــــ
دل تنگــــ ِ رنگـــ نِگاهتــــــ
دل تنگــــ ِ بوے عَطرتــــــــ
تو که نیستے ...
انگار زندگے بودن را کــم می آورد و
بهانه گــیر نبودن استــ
تو کـه نیستے دلتنگے هایت مــرا از پا در می آورند ...
عشقم...
فقط یک قدم مونده بود برسم به تو
اگر این خواب لعنتی دیشب ادامه داشت ....
عشق یعنی من می روم تو بمان
عشق یعنی آن روز وصال
عشق یعنی پای معشوق سوختن
عشق یعنی چشم را به در دوختن
عشق یعنی جان می دهم در راه تو
عشق یعنی دستانه من دستانه تو
عشق یعنی می برم تا اوج تو رو
عشق یعنی حرف من در نیمه شب
عشق یعنی اسم تو واسم میاره تب
عشق یعنی انقباظو انبصاط
عشق یعنی درده من درده برات
عشق یعنی زندگیم وصله به توست
عشق یعنی قلب من در دست توست
عشق یعنی عشقه من زیبای من
عشق یعنی عزیزم دوستت دارم
چشمانم را به ابرها قرض می دهم
کافیست عکست را نشانم دهند
خشکسالی چند سال اخیر را جبران خواهم کرد
پاره های این دل شکسته را
گریه هم دوباره جان نمی دهد
خواستم که با تو درد دل کنم
گریه ام ولی امان نمی دهد
همانند کودکی هق هق میکنم که مادرش او را تهدید کرده که اگر بار دیگر اشک بریزد او را میکشد !
::
ساکت نیستم
لبهایم هم نسوخته است
تنها تمام من تاول زده از آشی که نخورده ام !
::
لحظاتی هست که هیچ چیز این زندگی قانعت نمی کند و فقط و فقط نیاز به اندکی مردن داری !
::
نیمه گم شده ی دیگری ، به اشتباه تمام من شده بود !
دلم دیگر به زندگی گرم نیست
مادر میگوید : باید کمی به خودت برسی !
اما چگونه ؟ وقتی از هر طرف میروم به تو میرسم ؟!
::
گاهی وقتا خودم رو بغل می کنم و میگم : یادته آغوشش چقدر گرم بود ؟
::
ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺟﺎﯼ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺷﯿﺸﻪ ﯼ ﻣﺎﻧﯿﺘﻮﺭ ﭘﺎﮎ ﮐﻨﻢ …
ﺁﺧﺮ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﮐﺮﺩﻥ ﻋﮑﺲ ﻫﺎﯾﺖ عادت من است !
این که عادلانه نیست
من ، مدام دست تو را بگیرم
تو ، مدام مرا دست کم بگیری !
::
حس پرنده ای رو دارم که از قفس آزاد شده اما پرواز از یادش رفته !
ای کاش روزهای دلتنگی من هم مثل دوست داشتن های تو کوتاه میشد !
::
می گویند لیاقتت را نداشت ولی نمی دانند که تو فقط دوستم نداشتی ، همین !
::
آنها که گفته اند “دوری و دوستی”
یا طعم دوستی نچشیده اند یا درد دوری نکشیده اند …
::
خیلی وقته که برای دیدن تو ، اول باید چشمهایم را ببندم …
::
نه بهار با هیچ اردیبهشتی
نه تابستان با هیچ شهریوری
و نه زمستان با هیچ اسفندی اندازه پاییز به مذاق خیـابانها خوش نیامد ؛ پائیز مهری داشت که بر دل هر خیابان می نشست !
::
نمی دونم چرا همیشه آخرش می فهمیم از اولش اشتباه بوده …
::
آرزوهایم مثل بادبادک هایی در آسمان مغزم به این سو و آن سو میروند و من هر چه خودم را بالا میکشم نمیتوانم بگیرمشان !
اگر دری میان ما بود ، می کوفتم ، درهم می کوفتم !
اگر میان ما دیواری بود ،بالا می رفتم ، پایین می آمدم ، فرو می ریختم !
اگر کوه بود ، دریا بود ، پا می گذاشتم بر نقشه ی جهان و نقشه ای دیگر می کشیدم !
اما میان ما هیچ نیست هیچ و تنها با هیچ هیچ کاری نمی شود کرد !
::
سخت است فراموش کردن کسی که با او همه چیز و همه کس را فراموش می کردم !
::
برگشتنت همان قدر محال است که خیال می کردم رفتنت !
::
کوچک که بودم کشتی هایم که غرق می شد سریع برگی از دفتر مشقم می کندم و دوباره یکی عین آن را می ساختم !
حالا ولی روزهاست که کشتی هایم غرق شده و تنها در حسرت آنم که چرا دیگر دفتر مشقی ندارم ؟!
::
خنده های زورکی ام را باور نکنید
من بدون گریه میمیرم …
::
به اندازه تمام بودنت ، بعد از رفتنت ، نابودم کردی !
::
شیشه های خانه ها را دستور دادند دوجداره باشد ، دیگر وقتی باران می بارد صدایش شنیده نمی شود …
یاد اشکهای بی صدای خودم افتادم !
::
آلزایمر میتواند بهترین بیماری جهان باشد تا هر ثانیه یادم نیفتد که نیستی !
::
دستم را خوب میخوانی ولی قلبم را فقط ورق میزنی !
::
مثل یک سکوت تلخ چه ساده باختم میان بی توجهی های تو …
::
حرف های دلم را هرگز کسی نمیفهمد ، فقط روزی مورچه ها خواهند فهمید !
روزی که در زیر خاک گلویم را به تاراج میبرند …
::
بگذر بهار ، حالم با تو خوب نمی شود …
پاییز حال مرا خوب می شناسد !
::
نمی دانی چه دردی دارد وقتی حالم در واژه ها هم نمی گنجد !
::
درد می کشم ، درد
هم تلخ است هم ارزان
هم گیراییش بالاست
هم اینکه تابلو نمی شوم و رفیقی که مرا به درد معتاد کرد ناباب نبود ، اتفاقا باب باب بود فقط نگفته بود که ماندنی نیست ، همین !
::
بالاخره خنده های یک نفر باید چیزی را آب کند …
یا خنده های تو قند را
یا خنده های من غم را !
::
ﮔﯿﺮﻡ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻫﻢ ﺁﻣﺪ
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻫﻢ شست
ﻫﻮﺍ ﻫﻢ ﻋﺎﻟﯽ ﺷﺪ
ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺍﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﭼﯿﺴﺖ ؟
ﻫﻮﺍﯼ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺑﯽ ﺗﻮ ﭘﺲ ﺍﺳﺖ …
::
دلم را هنگامی غم می گیرد که نگاهم به دستان گره خورده ی دو آدم خیره می ماند !
::
سکوت میکنم ، به احترام آن همه حرف که در دلم مرد !
::
مرا کجا صدقه کرده ای که مدام بلای بی تو بودن به سرم می آید !
::
لغت نامه هاى دنیا را باید آتش زد !
جلوى واژه ى نبودن نوشته اند : “عدم حضور شخصى یا چیزى” ؛ همین !
چقدر نبودن تو را ساده فرض مى کنند ؟!
::
دراز میکشم
خیره میشوم به سقف
اشکهایم میچکند
سر میخورند و میروند به جایی که تو همیشه میبوسیدی …
::
حافظه ی آدم های غمگین قویست ؛ می دانند کجای کدام خیابان آن روز “مردند” !
::
لرزش صدایم مال سرمای هواست
این پرده ی اشک روی چشمهایم هم همینطور
چیزیم نیست به خدا
من فقط دلواپس توام ، لباس گرم در چمدانت گذاشتی ؟
::
بدترین حسه دنیا اینه که بدونی کسی که دوسش داری همون اندازه یکی دیگه رو دوس داره !
::
شاید باورتون نشه ولی منم یه روزی می خندیدم !
می گویند هر سن و سالی که داشته باشی
اگر کسی نباشد
که با یادش
چشمانت
از شادی یا غم پر اشک شود
هرگز زندگی نکرده ای
و من این روزها
زندگی می کنم
دلم شکست ! عیبی ندارد شکستنی است دیگر ، می شکند !
اصلا فدای سرت ، قضا و بلا بود از سرت دور شد !
اشکم بی امان می ریزد ، مهم نیست ، آب روشنی است !
خانه ات تا ابد روشن عشق من . . .
در زندگـﮯ بـرآﮮ هر آدمـﮯ !
از یـڪ روز،
از یـڪ جــآ،
از یـڪ نفـر،
بـہ بعـد...!
دیگـر هـیچ چیـز مثـل قبـل نیستــ!
نـہ روزهآ، نـہ رنگ هآ، نـہ خیـآبـآטּ هآ
همـہ چیـز مـﮯ شـود:
دلتنگـﮯ...!
امـــروز برام روز خیلی مهمـــی بود ولی حیفـــ....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گاه گاه مرور میکنم خاطراتمان را ...
اما حیف...
مگر کپی برابر اصل میشود؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شهـامـت مـی خـواهـد
"سـرد بـاشـی" و " گـرم لبخنـد بـزنی...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تنهایم...
اما دلتنگ آغوشی نیستم ...
خسته ام ...
ولی به تکیه گاهی نمی اندیشم ...
چشمهایم تر هستند و قرمز ...
ولی رازی ندارم ...
چون مدت هاست ...
دیگر کسی را "خیلی" دوست ندارم !!
- ۹۴/۱۱/۰۲