شب های روشن

غمگین ترین وبلاگ جهان.

غمگین ترین وبلاگ جهان.

وبلاگ همه ی دلشکسته ها..

لحظه ها تنها مهاجرانی هستند که

هرگز باز نخواهند گشت

هرگز






آری ، آمدن دلیل می خواهد

ماندن بهانه و رفتن هیچکدام …



هیچ گاه

برای دیدارت

زمان تعیین نمیکنم…

شاید ساعت حسادت کند و خواب بماند…



وقتی حصار غربت من تنگ می شود

هر لحظه بین عقل و دلم جنگ می شود

از بس فرار کرده ام از خویش خویشتن

گاهی دلم برای خودم تنگ می شود



حافظه ی آدم های غمگین قویست

می دانند کجای آن روز

مُرده اند …


همچون مسافری

از پس سال های دور ، پشت در خیالت مانده ام …

یک شب  مرا مهمان خواب و خیالت نمی کنی ….؟!




نذر نگاهت ، به همه می رسد

جز من !

که می مانم

“با کاسه ی خالی در انتظار”


وقتی پیشه ات مهر باشد

سرمایه ات پول نیست

آبی ست که به تشنه ای میدهی

یا نانی که به گرسنه ای

حتی !

دانه ای که به پرنده ای…

ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ

ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺑﯿﺼﺪﺍ …

ﺗﻮ ﭼﺘﺮ ﺭﺍ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮﻡ ﮔﺮﻓﺘﯽ !

ﺍﻣﺎ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺧﯿﺲ ﺍﺯ

ﮔﺮﯾﻪ ﻣﺎﻧﺪ !!

ﻭ ﺗﻮ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯼ

ﭼﺘﺮ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﻻﯼ ﺩﻟﻢ ﺑﺎﺷﺪ !

ﻧﻪ ﺭﻭﯼ ﺳﺮﻡ …

دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است

وگرنه چشمانم را می بستم

و به آوازی گوش میدادم

که در آن دلی می خواند

من تو را

او را

کسی را دوست می دارم !

نه راهِ پس دارم
نه پیش !
به تنهایی خود آویزانم . . .
———————————————
همه در دنیا کسی دارن برای خودشان
” خسرو “و ” شیرین ”
” لیلی “و ” مجنون ”
” رامین ” و ” ویس ”
” پیرمرد ” و ” پیر زن ”
” تو ” و ” اون ”
” من ” و ” تنهایی ”
———————————————
چنان دل کندم از دنیا
که شکلم شکل تنهایی ست
ببین مرگ من را در خویش
که مرگ من تماشایی ست
مرا در اوج می خواهی
تماشا کن تماشا کن

اینجا حریم من است حریم قلب کوچکم!

قفس تنهایی من و حرف های ناگفته ام...

کسی دلش برایم نسوزد

من این قفس را دوس دارم و تنهایی ام را

تنهایی...

تنها اتفاق این روزهای من است...

تا دسته گل آب میدی تهمت بیجا میزنی تا میفهمی جدیه وسطش جا میزنی بعد میگی دیوونمی , چه حرفا میزنی تو نمیفهمی نمیفهمی تو نمیفهمی نمیفهمی راه میندازی همه جا حرفا رو پشتم بخودی تا دعوا میشه میری خطارو روشن میکنی ولی من خوب میدونم فرداروز پشتم میدوی تو نمیفهمی نمیفهمی تو نمیفهمی نمیفهمی دیگه با من حرف نزن برو بهم زنگم نزن بزار فکر تو بپره از سرم چه راحت از من دوری چرا پس من از اونی که میخواد از من بگذره نگذرم دیگه با من حرف نزن برو بهم زنگ هم نزن بزار فکر تو بپره از سرم چه راحت از من دوری چرا پس من از اونی که میخواد از من بگذره نگذرم . . پای چیا گفتی چیا شنفتی چه چیزهای زشتی برات ننوشتم آبی که ریخته زمین و نمیشه جمعش کرد هر کی نامرده دمش اصلا هر چی که نامرده دمش باز حرکاتت همه ی خوبی هات و کم رنگش کرد کاری کردی که بترسه از عالم و آدم چشمم هر کی نامرده دمش گرم اصلا هر چی که نامرده دمش گرم شل میگیری همه جا از کپن ها خرج میکنی میبینی اعصاب ندارم خب چرا لج میکنی واسه لجبازی با من راحت و کج میکنی تو نمیفهمی نمیفهمی تو نمیفهمی نمیفهمی دیگه با من حرف نزن برو بهم زنگ هم نزن بزار فکر تو بپره از سرم چه راحت از من دوری چرا پس من از اونی که میخواد از من بگذره نگذرم دیگه با من حرف نزن برو بهم زنگ هم نزن بزار فکر تو بپره از سرم چه راحت از من دوری چرا پس من از اونی که میخواد از من بگذره نگذرم

شما به این پست چه امتیازی می دهید ؟

1 Star

نمی دانم آلزایمر بودی یا عشق !

از روزی که مبتلایت شدم

خود را از یاد بردم …

ﮬﻤﯿﺸﮧ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ ﺯﺩ به ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻟﯽ ﻭ ﮔﻔﺖ:

تنها امده ام ، تنها میروم

ﯾﮏ ﻭﻗﺘﺎﺋﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﺣﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﯾﺎ ﺩﻗﯿﻘﮧ ﺍﯼ ﮐﻢ ﻣﯿﺎﻭﺭﯼ!

ﺩﻝ ﻭﺍﻣﺎﻧﺪﮦﺍﺕ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﮬﺪ ﮐﮧ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﮧ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ….


بگذار همه ی زندگی ام گره ی کور بخورد دستهای “تــــــــــو” که باشد ملالی نیست… با نگاه “تـــــــــــو” گره از همه چیز باز میشود حتی از دل گره خورده من!