بایـــد قــــمار بــــاز بــــاشـــی
تــــا بفهمــــی فــــــرق اســـت
بین
بـــــاختن و بــــد بــــاختن
من به دستانش نیاز دارم !!!
خدا یا بهشت آسمانیت را نمی خـــــــــــواهم!!!
من اهل دوزخــــــــــــم !!!
آغوش آن که عاشقانه هایم را برایش می سرایم
من خود بهشتم را خـــــــــــــــــــــواهم ساخت
نیمکت عاشقی یادت هست؟
کنار هم، نگاه در نگاه و سکوتمان چه گوش نواز بود..
بید مجنون زیر سایه اش امانمان داده بود،
برگهای رنگینش را به نشانه عشقمان بر سرمان می ریخت..
او نیز عاشق بودنمان را به رخ پاییز می کشید
ما چقدر با هم و در کنار هم خوبیم
عشق کوچک من ;)
************************
لالالالا بخواب دنیا خسیسه
واسه کسی کمتر مینیویسه
یکی لبهاش همیشه غرق خنده س
یکی پلکاش تو خوابم خیس خیسه
یکی داره هزارویک ستاره
یکی جز یاد تو هیچی نداره....
****************
ســـــــلامـتی
اونـایی کـه شـبامون بـا یـادشــ ـــون صـُب مـیـشـه
و صـُبامون شـب
و از ی ثـــانیه ش خـبـر نـدارن
اونـایی کـه هـر لـحـظـه بـهـونـه شـونو داریــم
اونـایی کـه به رســم > عـشـق < صـاحـب قـلـبـمـونن ==> For Ever
*************
صدایم کنم
مالکیتم بده
گم شده اسمم درمیان (تو)هایی که گفتی
کمی احساس برایم کافیست
لایک=دلم خشکیده ازنگاهای سردت
منتظرت میمونم
تا نشون بدم هنوز بیادتم
حتی اگه آخرین لحظه زندگیم باشه منتظرت میمونم
چون همیشه به خوبی ها ت ایمان دارم
نمی دونم کی اما می دونم
یه روزی خوبی هات نصیب منم میشه
بگو که اون روز دیر نیست
بگو که به یادمی
خــــــدایا بگو که فراموشم نکردی
خـــــــدایا بگو.......
وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شدم.
وقتی که دیگر رفت
من به انتظار آمدنش نشستم.
وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم.
وقتی او تمام کرد
من شروع کردم.
وقتی او تمام شد
من آغاز شدم.
و چه سخت است.
تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن است،
مثل تنها مردن !
گریه کردم اشک بر داغ دلم مرحم نشد
نالــه کردم ذره ای از دردهایـم کم نشد
در گلستان بوی گل بسیار بوییدم ولـــی
از هزاران گل،گلی همچون وفا پیدا نشد...
آنــہــایی که به جــای فـریـــاد زدטּ ، سکوت می کننــد
یک روز به جـای اینکه صبـــر کننــد ،
در را بــاز می کننـد و می رونــد . . .
منم رفتم ... یه روز دیگه برگردم
عینِ همین بارونِ بیخبر
عین باد ... که وزید،
صاف وزید تو هر چی واژه بودن
من غرقِ اون همه کلمه، پرسیدم:
- سکوت چیه که آدم میتونه باهاش
هم جهنم بره، هم بهشت !؟
داستـان عشق ما عادلانه نبود ...
هرچه
دروغ بود از تـــــــــــــو
..
هر چه باور بود از مــــــــــــن ... !
رسم زندگی این است
یک روز کسی را دوست داری
و روز بعد تنهائی
به همین سادگی او رفته است
و همه چیز تمام شده است
مثل یک میهمانی که به آخر می رسد
و تو به حال خود رها می شوی
چرا غمگینی؟
این رسم زندگیست
تو نمی توانی آن را تغییر دهی...
بـرای بـــعضی دردها...
نـــه می توان گریــــه کرد ، نــــه مـی توان فریـــــــــاد زد ... !
بــــرای بـــــــــــعضی دردها ...
فـــــقط می توان نــگاه کرد و بی صدا ،
شـــــــــکــــــــــســـــــــت ... !
بعضی زخمها هست
که هر روز صبح ، باید پانسمانش را باز کنی
و روش نمک بپاشی !
دیگر ،سراغ بعضی آدما نبــاید رفت !!
هوا بس ناجوانمردانه سردست... آی
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای
منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم
منم من، سنگ تیپا خورده رنجور
منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ناجور
نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم
--------------------------------------------------------
در دلم آرزوی آمدنت می میرد
رفته ای اینک، اما آیا
باز بر می گردی؟
چه تمنای محالی دارم
خنده ام می گیرد!!!!!
به محضِ اینکه احساس کردین غرورتون بازیچه کسی شده ،
کوله بارِ آرزوهاتونو بردارین و بزنین به چاک !
داغِ زانو زدنتون رو به دل هر کی که با غرورتون بازی میکنه
بزارین !
از دست دادمت ، به راحتی یک نفس ، به آسانی یک پلک ،
سخت است
؛ ولی انگار باید بگویم خداحافظ
.ای تمام آن چه دارای ام بودی در این روزگار سخت ،
خداحافظ .
ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﺩﻭ ﻃﺮﻓﻪ ﺍﻧﺪ !...
ﯾﻌﻨﯽ .........
ﻫﺮ ﺩﻭ ﻣﯿﮑﻮﺷﻨﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺭ ﺷﺪﻧﺶ !...
ﻫﺮ ﺩﻭ ﺧﻄﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ !...
ﻫﺮ ﺩﻭ ﻭﻗﺖ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ !...
ﻫﺰﯾﻨﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ !...
ﻫﺮ ﺩﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ،......
چند روزیست که روی لب هایم ، چیزی به جز لبخند تلخ نقش نبسته...
شاید هم چند هفته است...
شاید هم چند ماه...
هر چه که هست ،
فقط میدانم مدت زیادیست که لبخند هایم پوزخند و خنده هایم بغض شده اند ...
هرچند همیشه از درون می گریم...
هر از گاهی در آیینه نگاهی به خود می اندازم و می پرسم : آیا این منم؟!
این همان منم که هر کجا که بودم ،
نمی گذاشتم لبخند از روی لب های کسی پر بکشد و غم توی دلش خانه کند؛
که خود حالا ،
فقط گاهی به تقدیر خویش ، پوزخندی می زنم...!؟!؟
روزگار برای همه ساز های مختلفی کوک می کند...
برای برخی بیش و برخی کمتر...
اما انگار من صدر نشین گروه اولم...؛
که درست هنگاهی که داشتم روی خاطراتی که روی ذهنم حک شده بودند ،
پارچه ی فراموشی میکشیدم/
روزگار تلنگری مهیب به من زد که علاوه بر شکستنم ،
مرا وادار به انتظاری دوباره ، طولانی تر اما قاطعانه تر کرد...
اما چه می شود کرد و چه می توان گفت...
جز رقصیدن به ساز روزگار و سکوتی سنگین ،
که گاهی خویش را نیز در آن گم می کنم!
سکوتی برای حفظ آرامش و تعادل همه چیز به جز خودم...
سکوتی که به واسطه ی پر از حرف و درد بودن به
وجود می آید...!
سکوتی تلخ...
اما کار ساز...
که گمان می برم روزی کار خودم را نیز بسازد...!
انسان های بزرگ در باره عقاید سخن می گویند.
انسان های متوسط در باره وقایع سخن می گویند.ا
انسان های کوچک پشت سر دیگران سخن می گویند.
انسان های بزرگ عظــــمت دیگران را مـی بیننـد.
انسان های متوسط به دنبال عظمت خود هستند.
انسان های کوچک عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند.
انسان های بزرگ سکوت را برای سخن گفتن برمی گزینند
انسان های متوسط گاه سکوت را بر سخن گفتن ترجیح می دهند.
انسانهای کوچک با سخن گفتن بسیار،فرصت سکوت را از خود می گیرند
در این سکوت شبانه...
خدایا مرا به سوی خود بخوان...
خسته ام از این زمینیان پست....
که گرگی در لباس میش اند و نامردی مد سالشان...!!!!!!!
دیـــــــــــروز با خاطراتش فریبم داد
فــــــــردا هم با وعده هایش خامم کرد
تا به خود امدم امـــــــروز هم گذشت....
تنها ترین تنها
میگذرد روزی این فـــاصله و دوری،
میگذرد روزهای بی قراری و انتظار ،
میرسد همان روزی که به خاطرش گذراندیم فصلها را بی بهار ،
و از ترس اینکه بهم نرسیم شب تا صبح را اشک میریختیم........
گروه بزرگ شبهای روشن عضویت در واتس آپ 09016461973
shabhayroshan.blog.ir
- ۰ نظر
- ۱۴ آذر ۹۴ ، ۱۳:۲۷