واسه شکستن یه دل فقط یه لحظه وقت می خواد.اما واسه اینکه از دلش
در بیاریشاید هیچ وقت فرصت نداشته باشی... میشه مثل یه قطره
اشک بعضی ها رو از چشمت بندازی ، ولی هیچ وقت نمی تونی جلوی
اشک وبگیری که با رفتن بعضی ها از چشمت جاری میشه.
همیشه به من می گفت زندگی وحشتناک است ولی یادش رفته بود که
به من می گفت تو زندگی من هستی روزی از روزها از او پرسیدم به
چه اندازه مرا دوست داری گفت به اندازه خورشید در اسمان نگاهی به
اسمان انداختم دیدم که هوا بارانی بود و خورشیدی در اسمان معلوم
نبود شبی از شبها از او پرسیدم به چه اندازه مرا دوست داری گفت به
اندازه ستاره های اسمان نگاهی به اسمان انداختم دیدم که هوا ابری
بود وستاره ای در اسمان نبود خواستم برای از دست دادنش قطره ای
اشک بریزم ولی حیف تمام اشکهایم را برای بدست اوردنش از دست
داده بودم .
در امتــــداد غروبِ یک خیــــابان بلنـــــد
که هر چـــــه مــــــی روی تـــــمام نمـــــی شود
هوا ابریـــــست
بـــــاران نـــم نــم مــــــی بارد
نه چـــتر می خواهم و نه چیــــــز دیگــــری
دلــم
فقـــــط صدای اذان می خـــــواهد ...
چه بلاها که بر سر آدمیزاد در نیاورده و نمیاره،
چه خانواده ها رو که بر هم نزده و چه خانمان ها که نسوزونده،
چه روابط زناشویی و یا دوستا نه ای که به آتش نکشونده،
چه ماجراها و چه قتل و جنایتهایی که به بار نیاورده،
چه قلبها که نشکونده و چه بذر کینه ها که نکاشته،
دریک کلام، چه کارها که نکرده!!!!
این حس ِ ح س ا د ت....
اگر مدیر بودم یکی از شرایط ثبت نام را عشق می گذاشتم اگر دبیر
ریاضی بودم عشق را با عشق جمع می کردم اگر معمار بودم قصری از
عشق می ساختم اگر سارق بودم فقط عشق می دزدیدم اگر بیمار بودم
تنها شربتی که می نوشیدم فقط شربت عشق بود اگر درجه دار بودم
فقط به عشق سلام می دادم اگر پلیس بودم هرگز عشق را جریمه نمی
کردم اگر خلبان بودم در اسمان عشق پرواز می کردم اگر دبیر ورزش
بودم به بچه ها می گفتم با عشق نرمش کنید اگر خواننده بودم فقط از
عشق می خواندم اگر ناخدا بودم همیشه در ساحل عشق لنگر می
انداختم اگر نجار بودم عشق را قاب می گرفتم.
?.?.?...?.?.?
این سه تا نقطه یعنی کلی حرف که مونده تو دل و نمی شه گفت
چون گفتنی نیست
اگه می شد گفت ، لابد می گفتم دیگه
حالا چه ربطی داشت ، می گم
یکم فکـــــــــــــر کنید
ما آدم ها کلی حرف تو دلمون مونده
کلی حرف خیلی هـــــــــا
همین جور ساده رد نشیم...
چرا خیلی وقتا نمی تونیم حرفامون رو بگیم
چون اون چیزایی که ما می بینیم ، چیزایی نیست که دیگرون می بینند .شاید حرفای دلمون باس اونا خنده دار باشه یا مثل تیغ برنده
می دونید
گاهی بعضی حرفا تو دل بمونه بهتره
مثلا من خودم آمدم کلی حرف باس یکی بنویسم
اما تا می آمدم پیام رو بفرستم کامپیوتر خاموش می کرد
شاید پنج یا شش بار این اتفاق افتاد
آخرش هم پشیمون شدم و دیگه اون چیزی رو که می خواستم بنویسم ننوشتم
این یعنی این که بهتره حرفای توی دلت همونجا بمونه
شاید با گفتنش چیزی درست نشه ، اگه بدتر نشه
حالا اینا به کنار
به قسمت و حکمت اعتقاد دارین
راسش من اعتقاد ندارم
اما این چند روزه داره تو کتم میره ،لابد یه چیزایی هست که همش عجیب و غریب می شه
ولی جدا
یکم فکر لازمه
دنیا یه دایرست
که کلی و شعاع داره ما اول و آخرش یک یا چندتا خط می کشیم که از مرکز می گذره،
مهم نیست این خطوط از کدوم سمت کشیده بشه
مهم اینه که از مرکز می گذره و دایره رو نصف می کنه
نصف مال من نصف مال تو
به این می گن عدالت
هان...!!!
هیچی بابا ____________________ یه لحظه شعار دادم.
خیلی ساده مثل بقیه شعار ها از کنارش رد شیم.
نتیجه غیر اخلاقی به همراه تیکه متن پایانی:
سخت نگیریم-دنیا دو روزه
یه روزش خوابیم و یه روزش یا می خندیم یا گریه می کنیم.
و روز سوم دیگه نیسیم.
" این یه تیکش کمی ته دلم رو می گیره -یاد اون ترانه می افتم که که میگه آدم دلش می سوزه"
پس بهتره یه جوری به دنیا و اتفاقاتش نگاه کنیم که غصه کمتری بخوریم
دنیا
فقط یه دایرس که همه چیزش به هم ربط داره " یعنی یه جاش شاده جاهای دیگه
هم که بی ربط نیست به اون جا می تونه شاد باشه یا بلعکس"
می تونیم یه دایره شاد داشته باشیم
یا یه دایره غم گین
و یا یه دایره که هم غم توشه هم شادی
اما همه چیز به خودمون ربط داره
اصل اینه که از دنیا چی بخوایم
تو بخواه که اون بهت بده.چون این دنیا بی خوده.. .
یعنی برای خودش نیست
برای تو آفریده شده
گروه بزرگ شبهای روشن جهت عضویت واتس آپ 09016461973
امشب باز یکی از شبهای نفرین شده من است
امشب از شبهایی است که بغضی
سمچ به گلویم فشار میاره
از همه کس خسته ام
به کی اعتماد کنم؟
به کی بگم که دلم چی میخواد
به کی بگم که خسته ام؟
به هر کی تکیه می کنم سست میشه
و می افته
به هر کی اعتماد می کنم باز
برعکسش ثابت میشه
آی مردم این کره خاکی چطور بگم
که چی می خوام
به چه زبونی بگم اون چیزی که من
میخوام با اون چیزی
که تو فکر شماست زمین تا
آسمون فرق داره؟
ای خدا یه شب دیگه با تنهایی من گذشت .
یه شب دیگه با بی قراری من سپری شد
یه شب دیگه با دل نگرانیهام از آینده طی شد و گذشت
دلم بد جور گرفته بدجور هوای گریه داره
بد جور به یه هم صحبت نیاز داره
بد جور به یه دوست واقعی محتاجه
اما دریغ از این دوست
دریغ از این محبت کاذب
دریغ
ای معبود من از این همه بی محبتی دارم می پوسم
گفتم پا تو این زندگی بذازم همه چی حله
اما حل نشد
فکر می کردم اونی که انتخابش کردم
تا آخرش می مونه اما
نموند
نه اینکه نموند موند اما اونطوری که
می خواستمش نموند
تو این دنیا کی راست میگه ؟
کی از ته دل می خوادت ؟
کی تو رو درک می کنه؟
کیه که آروهای تو رو هر چند ناچیز به
واقعیت نزدیک کنه؟
بخدا نیست
بخدا اونی که فکرش می کردی اصلا وجود نداره
خدایا از هیچکس خیری ندیدم خدایا!!!من همانم که در خلوت حیا نکردم..
ودر آشکار نیز مراقب فرمانت نبودم...
من آنم که وقتی مژده گناهم را شنیدم شتابان بسوی آن رفتم...
تو مهلتم دادی توجه نکردم...
تو پرده پوشی کردی حیا نکردم...
با آنکه می دانستم از همه چیز خبر داری...
ولی با تمام این حرفها خدایا!!!
با بردباریت مهلتم دادی و گناهانم را از یاد برده ای واز کیفرم در گذشته ای...
از این بالا تر گویا تو از من شرم داری؟!...
ولی خدایاااا
این راهم خودت میدانی که وقتی گناه می کردم....
اعتقاد نداشتم که تو خدای من نیستی...
ومی دانی که قصد لجبازی با تورا ندارم....
گناه من ناشی از هوای نفسم بود...
پس خدایا....
مرا به حال خودم رها مکن...
چون با وجود تمام این گناهان...
خودت می دانی که......دوستت دارم.... برایم گریه کن امشب
بــــرایم گــریه کن امشب که تنها امشبم بــا تـو
برایم گریه کن فــردا بجز از یادی نخواهد بود
جهان عشق خــواهد بود بنــــام لیلی و مجنون
و لیکن رهروان عشق را رهبر نخــواهد بــود
برویم بوسه زن امشب کـــه تنهــا امشبم با تـو
بجــــز از امشبم اینجا شبی دیگر نخـواهم بود
نمی خواهم بــر گورم لب مهـــر و وفا سایـی
و یا بی من نمی خواهـم که بی یار دگر مانـی
با اینکه میدانم دیگر هیچ گاه به تو نمیرسم
و خیره شو به مردمان تنهایی که در آسمان سیگار می کشند
.
این بار سیگار را بکش، از طرفی که می سوزد ؛ تا بدانی چه میکشم
خاطرات کهنه ...
ذهن بیمار ...
سیگارِ روشن .... دنیا میشود ماله من با کام یک
کام دو .... عمیق ... سنگین ... تصویر مبهم ....
کام سه .... ســـــــکــوت !
کام بعدی ....کام مرگ ... یاد تو ...کام حبس گام آخر پای قبر
نصفه خاموش ... سکوت محض!
هرکجا دردم سنگین تر شد....!
نیکوتین.. مرا بهتر از تو درک می کند و آرامم می کند...
بهتر می داند کام گرفتن حرمت نان و نمک دارد...
تنهـــایــت کــه بگـــذارنـد
فقـــــط بـه وقــــارت افـــــزوده خــــواهـــد شـــــد
و می شــــــود بـــــزرگی را در اعمـــــــاقِ نگاهــــــت دیـــــد
برای به آتش کشیدن ذره ذره ی التهاب فروخفته ی درونم ...
لعنـت به این تاریکی ...
درد های آتش گرفته ی مرا فـاش میکند ...!
همه این جا خـواب اند
حتی خیـالت ...
و من باز عمیق تر پـک میزنم ...
تنهایی را بلند ترین شاخه درخت میفهمد،
انگار هر چه بزرگتر میشویم تنهاتر میشویم
براستی خدا از بزرگی تنهاست ،یا از تنهایی بزرگ؟!!!
اگر روزی داستانم را برای کسی نقل کردی بگو:
بی کس بود،اما کسی رو تنها نذاشت.
دلشکسته بود،اما دل کسی رو نشکست.
کوه غم بود،ولی کسی رو غمگین نکرد.
و شاید بد بود ولی برای کسی بد نخواست…
چه ساده اند اینها ! نمیدانند هیچکس برای من “تو” نمیشود . .
بعضی وقتا باید بذاری آدما همینطوری برن ،
نه برای اینکه اونا واسه تو با ارزش نیستن .
بلکه برای اینکه تو دیگه برای اونا با ارزش نیستی!!!!
دوستانی که میخوان دلنوشته هاشون به اسم خودشون یابا پیش شماره خودشون دروبلاگ باشه لطفا فقط کوتاه با این شماره ارسال کنند. 09016461973
- ۱ نظر
- ۰۵ آذر ۹۴ ، ۱۵:۴۷