شب های روشن

غمگین ترین وبلاگ جهان.

غمگین ترین وبلاگ جهان.

وبلاگ همه ی دلشکسته ها..

۲۸ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

صدای پا نبود صدای تق تق شکستن تو بود
غروب خسته بود که من سرم هنوز رو دامن تو بود
صدای پای تو که توی راه راه زبونه میکشید
تمام روحمو برای دیدنت به خونه میکشید ..

 ♫♫♫

به مادرم بگین قفس شکسته و پرنده پر زده
به مادرم بگین بهار اومده جوونه سر زده

 ♫♫♫

یه درد مطمعن مفاصل منو کلافه کرده
تمام وزنشو به شونه های من اضافه کرده
غروب رفته بود غروب ِ توی مه غروب ِ تو غبار
غروب بیقرار غروب رو سیاه غروب بی پناه ..

 ♫♫♫

به مادرم بگین هنوز خنده هاش رو سر جهازشن
به مادرم بگین هنوز گریه هاش تو جا نمازشن
به مادرم بگین هنوز خنده هاش رو سر جهازشن
به مادرم بگین هنوز گریه هاش تو جا نمازشن

این تست مشخص مى کند که شما تا چه اندازه فضول تشریف دارید …!


منظور همون کنجکاوی بیش از حده !


اگرچه کنجکاوى همیشه یک صفت پسندیده محسوب مى شود اما اگر از حد متعارف خود خارج شود دیگر آن قدرها هم شایسته نخواهد بود و شاید چیزی فراتر از کنجکاوی (همون فضولی خودمون) به حساب بیاید. شما معمولاً با دوستان فضولتان چه کار مى کنید؟ بدون تردید سعى مى کنید هر طور شده آنها را از سرخودتان باز کنید، درست است؟ اما آیا مى دانید خود شما چقدر دچار این مشکل هستید؟!

اگـر مـایـلید اطلاعات بیشتری درباره شخصیت خودتان از خصوصیاتی که باعث مـی‌شوند تعادل در کنجکاوی شما مشخص شود آگاه شوید، به تست زیر که شامل 10 سوال است با دقت تمام و در کمال صداقت پاسخ دهید. برای انجام تست لطفا امتیازات هر سوال را یادداشت کنید و در پایان با مقایسه با نتایج، درصد کنجکاوی شخصیت خودتان را محک بزنید :

1. تصورکنید که صبح خواب مانده اید و دیرتان شده است. هنگام خروج از خانه صداى دعواى همسایه را مى شنوید. آیا مى ایستید تا ببینید موضوع از چه قرار است؟
ـ بله (۱۰)
ـ خیر (۰)

2. با دوستتان مشغول مکالمه تلفنى هستید که مجبور مى شوید مدتى منتظر بمانید تا او به مکالمه دیگرى که در انتظار است پاسخ دهد. آیا وقتى براى ادامه مکالمه شما برمى گردد از او مى پرسید چه کسى پشت خط منتظر بود؟
ـ بله (۱۰)
ـ خیر (۰)

3. به منزل دوستتان رفته اید و او براى انجام کارى از اتاق خارج مى شود. روى میز او یک نامه جلب توجه مى کند. آیا نگاهى به آن مى اندازید؟
ـ بله (۱۰)
ـ خیر (۰)

4. در اتوبوس یا تاکسى نشسته اید و فرد کنارى شما مشغول مطالعه است. در این شرایط چه مى کنید؟
ـ مستقیماً به آنچه او مطالعه مى کند خیره شده و شما هم همراه او مطالعه مى کنید. (۱۰)
ـ هر از چند گاهى نگاهى دزدکى مى اندازید تا ببینید او چه چیزى مطالعه مى کند. (۵)
ـ کاملاً بى تفاوت رفتار مى کنید. (۰)

5. اگر شما بدانید که یکى از آشنایان رازى دارد، چه مى کنید؟
ـ هر طور شده سعى مى کنید سر از کار او در آورید. (۱۰)
ـ اگر صحبتى درباره آن پیش بیاید، کنجکاو مى شوید. (۵)
ـ رازهاى دیگران، مسائل شخصى آنهاست و سعى نمى کنید وارد حیطه خصوصى آنها شوید. (۰)

6. اگر جایى دعوا یا تصادفى اتفاق بیفتد، آیا نزدیک مى شوید تا ببینید جریان از چه قرار است؟
ـ بله (۱۰)
ـ خیر (۰)

7. اگر وارد رستورانى شوید و ببینید یکى از آشنایان با فرد غریبه اى آنجاست، آیا کنجکاو مى شوید ببینید غریبه چه کسى است؟
ـ بله (۱۰)
ـ خیر (۰)

8. آیا معمولاً درباره قیمت و محل خرید چیزهایى که دوستانتان مى خرند پرس و جو مى کنید؟
ـ بله (۱۰)
ـ خیر (۰)

9. آیا تا به حال کیف دیگران را بدون اجازه شان جست و جو کرده اید؟
ـ بله (۱۰)
ـ خیر (۰)

10. اگر رمز عبور پست الکترونیک دوستانتان را داشته باشید سرى به ایمیل هاى آنها مى زنید؟
ـ بله (۱۰)
ـ خیر (۰)

.

.

.

.

.

.

.

حالا امتیازات گزینه‌هایی را که انتخاب کرده‌اید را با هم جمع بزنید.

سپس امتیازات بدست آمده از 10 سوال بالا را مطابق با نتایج زیر مقایسه کنید.

:: اگر امتیاز شما بین 0 تا 30 باشد :

شما به هیچ وجه اهل دخالت و فضولى در کارهاى دیگران نیستید و این یک امتیاز بزرگ براى شما محسوب مى شود. شما احتمالاً فکر مى کنید مسائل خصوصى دیگران برایتان جالب نیست و یا آنقدر به حیطه خصوصى آنها اهمیت مى دهید که خودتان را مجاز نمى دانید آن را مخدوش کنید. شاید هم آنقدر سرتان گرم است که وقت فکر کردن به مسائل دیگران را ندارید. به هرحال شما کاملاً به دیگران احترام مى گذارید و در مورد مسائلى که به شما ارتباطى پیدا نمى کند کنجکاوى به خرج نمى دهید. اطرافیان شما معمولاً فکر مى کنند مى توانند به شما اطمینان کنند و شما نیز توقع متقابلى از آنها دارید.

:: اگر امتیاز شما بین 35 تا 70 باشد :

خوب شما طبیعتاً فرد کنجکاوى هستید، اما تلاش مى کنید زیاد در کارهاى دیگران دخالت نکنید. اما گاهى اوقات این کنجکاوى آنقدر شدید است که نمى توانید جلوى خودتان را بگیرید و گهگاهى از راه خود خارج مى شوید و سرکى به کار دیگران مى کشید. اما خوشبختانه این کار همیشگى نیست. اگرچه کنجکاوى خوب و در مواردى لازم است، اما زیاده روى در آن مى تواند شما را دچار دردسر کند. اکثر مردم دوست ندارند کسى در کارشان دخالت کند. بنابراین بهتر است کارى انجام ندهید که دوست ندارید دیگران نسبت به شما انجام دهند.

:: اگر امتیاز شما بین 75 تا 100 باشد :

شما عاشق این هستید که همه چیز را درباره همه کس بدانید و براى این کار هرچه از دستتان بربیاید انجام مى دهید. شما از آن دسته افراد هستید که مراقب دیگران هستند. فال گوش مى ایستند و حتى بعضى مواقع مستقیماً از دیگران درباره مسائل خصوصى شان سؤال مى کنند. اگر شما به عنوان فرد فضولى در جمع دوستان و آشنایانتان معروف نشده اید، احتمال اینکه چنین لقبى به شما اختصاص پیدا کند بسیار زیاد است. کنجکاوى در وجود شما بسیار فراتر از حد متعارف آن وجود دارد و متأسفانه شما آن را معطوف به مسائل دیگران کرده اید که به هیچوجه برایشان خوشایند نیست. بین خودمان بماند ولی اگر این روال ادامه پیدا کند، مى توانید مطمئن باشید که سعى خواهند کرد فضولى هاى (کنجکاوی های بیش از حد) شما را هر طور شده جبران کنند!


نگاه همه به پرده سینما بود .

( جشنواره فیلم های 10 دقیقه ای بود به گمانم .. )

اکران فیلم شروع شد .

شروع فیلم : تصویر سقف یک اتاق ...

دو دقیقه از فیلم گذشت .

سه ، چهار ، پنج ...هشت دقیقه اول فیلم تنها تصویر سقف اتاق !

صدای همه در آمد .

اغلب حاضران ، سالن سینما را ترک کردند .

ناگهان دوربین حرکت کرد و امد پایین و به یک معلول قطع نخاع خوابیده روی تخت رسید ...

جمله زیر نویس فیلم :

این تنها 8 دقیقه از زندگی این انسان بود و شما طاقتش را نداشتید .

 

پس قدر زندگیتان را بدانید .

توجه                                                توجه

قوانین صفحه اشتراک شبهای روشن به صورت زیر می باشد

1_بروز هرگونه مسائل قومی،مذهبی،سیاسی،و....که باعث خشونت درگروه شود

موجب بلاک وعدم عضویت می گردد.

2_این گروه فقط جهت سرگرمی وفرهنگ سازی روش های اسلامی وآریایی می باشد

3_احترام گذاشتن_ به فرهنگ ایران

4_چت  ممنوع

5_مهربانی ایجاد فرهنگ هدف ما می باشد..


درخواست عضویت.             09016461973

ی تو شیرین شور فرهادش نبود

بیستون را ترس، فریادش نبود

می به جام لیلی و مجنون نبود

ختم شعری وصلت میمون نبود

آمدی ، چینش نمودی واژه را

خود نوشتی شعر عشق تازه را

گرمی آغوش تو درمان نمود

سردی دستان و اندام خمود

با نگاهت اطلسی جانی گرفت

زندگی آهنگ عرفانی گرفت

کوچه با عطر تنت مستانه شد

قلب من فارغ ز صد افسانه شد

خوش نشستی بر بلندای دلم

تا ابد در کوی تو شد منزلم

سر بنه بر شانه های خسته ام

تا ببینی از چه من دل بسته ام

شمع باش و بگردان بر سرت

این غلام دل سپرده بر درت

های و هوی من نمیگردد تمام

ی تو شیرین شور فرهادش نبود

بیستون را ترس، فریادش نبود

می به جام لیلی و مجنون نبود

ختم شعری وصلت میمون نبود

آمدی ، چینش نمودی واژه را

خود نوشتی شعر عشق تازه را

گرمی آغوش تو درمان نمود

سردی دستان و اندام خمود

با نگاهت اطلسی جانی گرفت

زندگی آهنگ عرفانی گرفت

کوچه با عطر تنت مستانه شد

قلب من فارغ ز صد افسانه شد

خوش نشستی بر بلندای دلم

تا ابد در کوی تو شد منزلم

سر بنه بر شانه های خسته ام

تا ببینی از چه من دل بسته ام

شمع باش و بگردان بر سرت

این غلام دل سپرده بر درت

های و هوی من نمیگردد تمام

تا تو را دارم ،تمام لحظه هام

 

 

در همین حسرت که یک شب راکنارت، مانده ام
در همان پس کوچه ها در انتظارت مانده ام

کوچه اما انتهایش بی کسی بن بست اوست
کوچه ای از بی کسی را بیقرارت مانده ام

مثل دردی مبهم از بیدار بودن خسته ام
در بلنداهای یلدا خسته، زارت مانده ام

در همان یلدا مرا تا صبح،دل زد فال عشق
فال آمد خسته ای از این که یارت مانده ام

فــــــــال تا آمد مرا گفتی که دیگر،مرده دل
وز همان جا تا به امشب، داغدارت مانده ام

خوب می دانم قماری بیش این دنیا نـبود
من ولی در حسرت بُردی،خمارت مانده ام

سرد می آید به چشم مست من چشمت و باز
از همین یلدا به عشق آن بهارت مانده ام

 

بی سبب نیست زمین سینه ی پر پر دارد

به خدا چشم تو یک فاجعه در بر دارد

با نسیم سحری شعله نکش می ترسم

کلبه ی حوصله ی شهر ترک بردارد

گر چه از بودن با تو تن ِ من می لرزد

فکر تو خواب و خیالی ست که در سر دارد

بوی خوش می وزد از سینه ی عطرآگینت

دل ِمن میل به دروازه ی قمصر دارد

یا به آتش بکش و یا به دلم راه بده

کوچه ی چشم تو یک مشت ستمگر دارد

فاصله درد عجیبی ست میان ِ من و تو ...

عابری در قفس تنگ ، کبوتر دارد

گرچه تشویش دل و دین مرا سوزانده ....

پدر عشق بسوزد .......به تو باور دارد ....

خورشیدم وشهاب قبولم نمی کند
سیمرغم وعقاب قبولم نمی کند

عریان ترم زشیشه ومطلوب سنگسار
این شهربی نقاب قبولم نمی کند

ای روح بی قرار،چه باطالعت گذشت؟
عکسی شدم که قاب قبولم نمی کند

این چندمین شب است که بیدارمانده ام
آن گونه ام که خواب قبولم نمی کند

بی تاب ازتوگفتنم،آوخ که قرن هاست
آن لحظه های ناب قبولم نمی کند

گفتم که با خیال ،دلی خوش کنم ولی
با این عطش ،سراب قبولم نمی کند

بی سایه ترزخویش ،حضوری ندیده ام
حق داردآفتاب قبولم نمی کند

به همه چیز عادت می کنیم

به داشته ها و نداشته هایمان

خیلی طول نمی کشد که

جلوی آینه زل بزنی به خودت

موهایت را کنار بزنی

و با خودت بگویی

اصلا مگر داشتی اش

مگر از اول بود ؟!

که بودن و نبودنش مهم باشد …

مرا که میشنـاسی؟! خودمم

کسی شبیه هیچکس!

کمی که لابه لای نوشته هایم بگردی پیدایم میکنی

مهربان، صبور، کمی هم بهانه گیر

اگر نوشته هایم را بیابی ، منم همان حوالی ام!!