عاشِق ِ شیطـَنـَت هاے عاشِقانـِـه ام
مثل وقت هایـے کـِه مـَـ ـرا مـُحکم در آغـُوشَت
میفِشارے و وادار بــِه ماندن میکنـے
نـِمیدانـے تـَسلیــ ـ ــ ــم شُدن بـِه آغوش ِ تــُ ـو چـِه لذتـے دارد...!
اِعــتـــراض وارد نیــســتــــ !!
حُــکــم دادگــاه : زِنــدگــی اِجــبــاریــــ !!
خَــتـِـم جــلِــسِــه!!
زنـدگــی انـگــار
تـمــام ِ صـبــرش را بـخـشـیـده اسـت بـه مـن !!
هـرچــه مـن صـبــوری میکـنـم او بــا بـی صـبـری ِ تـمــام
هـول میزنــد
بـــرای ضـربــه بـعــد .... !
کـمـی خـسـتــگـی در کــن ، لـعـنـتـــی ...
خـیــالـت راحـت !!....
خـسـتـگــی ِ مــن
بـه ایـن زودی هــا دَر نـمـی شـود ...
درد که میـگیرد قــلبـ ــم
لبــخند میــزنــم …
یــادگــاری توســت....
درد عشقی کشیده ام که مپـرس
زهـر هجری چشیدهام که مپــرس
گشتــه ام در جهــان و آخــر کـار
دلبـــری بــر گـزیــده ام کـه مپــرس
آن چنــان در هــــوای خـــاک درش
مـی رود آب دیـــده ام کــه مپــرس
من بـه گوش خـود از دهانش دوش
سخنـانــی شنیــده ام کـه مپــرس
سوی من لب چه میگزی که مگوی
لــب لعلـی گـزیــده ام کــه مپــرس
بـی تـــو در کلبــه گدایــی خـویــش
رنــج هایـی کشیــده ام کـه مپــرس
همچـو حافــظ غریــب در ره عشــق
بـه مقـامـی رسیــده ام کـه مپــرس
به شدت احتیاج دارم
کسی پایین زندگیم بنویسه:
چند سال بعد...........
بزرگــــــــترین خطایت این بود ...
که ...
فکر مى کردى ...
من همیــــــــشه "صبورم "
تو فقط با من باش...
قول میدهم،
با خودم هم قطع رابطه کنم....
تو روزگار
از عاشقی تباهی
از زندگی مصیبت
از دوستی شکست
و از سادگی خیانت....
سهم من شد
خطش خاموش شد...
و من ماندم و دوستت دارم هایی که..
هیچوقت تحویل داده نشد...
ارزش قطره های باران را گل های تشنه می دانند
و قدر دوستان خوب را دل های تنگ
من مسلمانم ، قبله ام یک کوه نور ،
صدف من یک حجاب ، ایمن از هر طوفان ،
چشم هایم را شستم ، دست هایم پرگل ،
رهسپار در شهر های پر باغ ،
دشت هایش پر گل ، می روم تا بالا ،
تا جهان پر نور ، اینک ای چشم هایم ،
این جهان را جور دیگری باید دید.
خیلی سخته
وقتی آواز میخونی
عشقت هم گریه کنه
اما واسه یه عشق دیگه
دختـــرک رفت ولــی زیـر لب این را میگفت :
” او یقینــا پی معشــوق خودش می آیــد “
پســرک ماند ولــی روی لــبش زمـزمـه بود :
” مطمئنــا که پشیمــان شــده برمیـــگردد “
عشـــق قربـــانی مظلـــوم ” غـــرور ” اســـت هــنوز . .
بعضی وقتا هست که تو خسته ای ولی من نیستم...
من حوصله ندارم ولی تو داری...
تو خوابت میاد ولی من نه...
من اعصابم خورده ولی تو نه...
تو بیکاری ولی من نیستم...
من میخندم ولی تو ناراحتی...
تو شادی ولی من ناراحتم...
و...
ولی از روزی که با هم یکی بشیم...
تو خسته ای منم خسته ام...
من که حوصله ندارم تو ام بی حوصله میشی...
تو خوابت میاد منم خوابم میبره...
من که عصبانی میشم تو ام عصبی میشی...
تو که بیکار باشی منم بیکارم...
من شادم تو هم شاد میشی...
و...
چه خوش خیال است دل ساده ی من
که دارم روزها را پشت سر هم جا
میگذارد به خیال " نشدنی ها "
چه کنم
هر چه می کنم نمیتوانم دستانم را
کنترل کنم که از تو ننویسم ...
پاییز!؟
فصلی بود که عاشق تو شدم
عشق تو هم مثل گذر فصل ها بود
چه زود برگ های محبتت خشک شد
تنهایی!؟
دیگر چه میخوای از جانم، رهایم کن ...
تنهایی: فکر اینجاشا هم باید میکردی
وقتی دست دوستی به من دادی ...!
وقتی به یادت می افتم
گم می شوم در خاطراتت
دلتنگ می شوم به یادت ...
گاه گداری یادت در ذهنم
پرسه میزند ...چه کنم با یادت ...؟
دلتنگی بد دردیست
زاروزمین را برایت یک وجب میکند !
صدای بالشم درآمده!
میگوید تا کی میخواهی رویم اشک بریزی
من به جای تو کم آورده ام ...!
!دلم همچو یک صحرا شده
کاش باران میشدی ...
نوشته های درهمو برهم مرا مسخره نکن
که این نوشته ها لحظه به لحظه به یاد تو
نوشته شده است
یه گوشه مینشینم و
با فیلتر سیگارهایم اسم تو را مینویسم
هر شب چشمانم به یاد تو هوای باریدن
میکنند اما میدانم هوای چشمان تو آفتابی ست
وقتی در شب به آسمان خیره میشوم
به یاد چشمهای قشنگت می افتم
که همچو ستاره می درخشند
!راستی
چشمانت را مبند تا مبادا آسمان من
تیره و تار شود
خیلی وقت است که میخواهم بگویم دیوانه ات هستم
اما از این میترسم که قد دوست داشتنت نباشم
کاش بودی در کنارم میشدی
بانوی قصر تنهایم
میترسم از آن روزی که بمیرم اما گرمای
دستت را حس نکنم
چرا در این روزها تنهایم ....؟
آیا عشق های امروز هوس است
یا تنهایی بهترین رفیق من است ... ؟
در این روزها اینقدر تنهایی کشیده ام که
دیگر دارد دوست داشتن برایم بی معنا می شود
چه سخت است قلبت برای
کسی بتپد که او تو ر ا نخواهد
چه حال عجیبی دارم در این روزها
هر کس را میبینم شکل تو
را دارد برایم
آری من دیوانه ام ...!
از روزی که آن دو چشمان
زیبایت را دیدم ...
چه قرقی میکند وقتی به من
میگویی دوستت دارم ولی گرما
دستت مال یکی دیگر است ...
یه روز عاشقت بودم
عاشق چشمای مستت بودم
اما نمیدونستم یه روز یکی دیگه
میاد میشه همه کست ...
وقتی چشمانت گریه میکند
دلم میخواهد بمیرم ...
اشک چشمانت آتش به
جان من میزند ...
بعد از رفتنت شبهایم روز
نمیشود، روزگاررم نمیچرخد
چه کنم از دوریت که دارم
دق میکنم ...
تنها نشستن بر روی نیمکت
داخل پارک و زل زدن به نیمکت
رو ب رویت... آن دو چه عاشقانه
دارند با هم حرف میزنند ....
بی توازمرگ نمیترسم به سمتش میروم
کاش میفهمیدی همه ی دنیای من بودی
رویای من بودی........
دوست دارم رویاهایم تعبیر شود
دست هایی ست
که از بیم آغـــــوش شدن
توی جیبم محــــکم مشت کرده ام
وقتی عابری که عطر تو را به تن زده
تو نیستی !
درحال تماس......
ساعت هاست پشت خط،
به صدایی گوش میدهم که،
آرامم نمیکند...
که دلداریم نمیدهد...
که حتی ساکت نمیشود...
خدااایا...
چرا مدتیست مشترک مورد نظر،
خاموش است؟!
عشقه من، مرد باش
وقتی تنهام پشتم باش...
وقتی ناراحتم همدمم باش...
وقتی بهونه میگیرم، حوصله کن...
وقتی میطلبمت کنارم باش...
وقتی باهات بد میشم تو خوب باش....
عشق من، کنارم باش"مردونه"...
با ابهت...با صلابت...
عشق من، تکیه گاهم باش....
در این صورته که مالک جسم و روحم میشی....
هیچ وقت، اگه تورو با کس دیگه ببینم حسودی نمیکنم...
اخه مامانم یادم داده اسباب بازیهامو بدم به بدبخت بیچاره ها....
به چشمانت خیره میشوم
برق چشمانت هوش از سرم میبرد
گویی شرابی هفت ساله نوشیده باشم
تو کیستی که اینگونه مرا مست و مدهوش خود کرده ای؟؟
نمیدانم!!
بی گمان تو زاده ی عشقی و من مجنون و شیدای توم.
حکایت جالبیست!!
فراموش شدگان
هرگز
فراموش کنندگان را
فراموش نمی کنند ...
بعضی ها فقط برای این می آیند
که عاشقمان کنند و بی قرار
یک مشت خاطره به آغوشمان بریزند و بروند
و با هرچه یادمان داده اند, تنهایمان بگذارند
بعضی ها فقط می آیند که زود بروند
که داغ شوند و روی دلمان بمانند
دقایقی در زندگی هستند
که دلت برای کسی آنقدر تنگ میشود که
میخواهی او را از
رویاهایت بیرون بکشی
و در دنیای واقعی
بغلش کنی....
قبول...!!!
همه چی تقصیرِ منه...!!!!!
ولی اخه لعنتی...!!!
"عاشق شدنِ من" که دیگه تقصیرِ تو بود...
امروز هم آسمان مثل من
دلش گرفته بود ...
خوش به حال آسمان که
با ریختن اشکهایش همه را
خوشحال میکند اما چشمان من
دیگر سویی برای اشک ریختن ندارند
هر کـسی رو می تـونستـم دوست داشتـه بـاشم
اگـر
دوست داشتـن را از تـو شروع نـمی کردم...
چرا.چرازندگی رو سخت میکنی....
دلتنگ کسی شدی ...زنگ بزن
میخوای کسی رو ببینی ...دعوتش کن
میخوای بقیه درکت کنن ...توضیح بده
سوالی داری ...بپرس
چیزی میخوای ...برودنبال
ازچیزی خوشت میاد ...حفظش کن
ازچیزی خوشت نمیاد ...ترکش کن
عاشق کسی هستی ...بهش بگو
مافقط یک بار زندگی میکنیم...
سخت نگیرساده باش...
آغوشت را تـــــــنگ تر کن...
حســـــــــادت میکنم به هــــــــــوایی که میان من وتوست
آغوشت را تنگتر کن....
بـــی مرز میــــــــخواهمت ....
ﻟﻌﻨـــــــــــــــــﺘﯽ !!
ﺑﺒﺨــــــــــــــــــــــــﺶ ...
ﮐﻪ ﻧﻤـــــــــــــــــــــــﯿﺘﻮﺍﻧﻢ ..
ﺟـــــــــــــــــﺒﺮﺍﻥ ﮐﻨــــــــــــــﻢ ..!!
ﺍﯾــﻦ ﻫـــــــــــــــﻤﻪ ﻧﺎﻣـــــــــﺮﺩﯼ ﺍﺕ ﺭﺍ !!!....
به سلام ها دل نمی بندم
از خداحافظی ها غمگین نمی شوم
دیگر عادت کرده ام به تکرار یکنواخت
دوری و دوستی خورشید و ماه
به من گفت برو گورِت رو گم کن …
و حالا هر روز با گریه به دنبال قبر من می گردد !
کاش آرام پیش خودت و زیر زبانی می گفتی :
“زبانم لال !”
کل دنیا هم بگویند دوستت دارم ...
فایده ندارد!!!
اما....
دوست دارم های "تو"
چه غوغایی میکند.
ررووحم را تازه میکند.
غــــــــــــــــــــــصه مراکــــــــــــــــــــــــــــشت...!!!
وقتی دیــــــــــــــــــــــدم ،
دست به سینه ایستاده ای !!!
من تمام راه را برای آغـــــــــــــــــوشت دویــــــــــــده بودم ... !
عطرهای خوب،
جای خالیشان
هم بوی خوب می دهد….
درست مثل جای خالی
تـــو…!
همیشه بهم میگفت:زندگیمی . . .
وقتی رفت بهش گفتم: مگه من زندگیت نبودم؟
جواب داد: آدم برای رسیدن به عشقش باید از زندگیش بگذره
بی حس شده ام از درد !
از بغــض !
فقط گاهـی
خـط ِ اشکی… میسـوزانـد صـورتـم را.
نگاهم اما...
گاهی حرف میزند...
گاهی فریاد میکشد...
و من همیشه به دنبال کسی میگردم
که بفهمد یک نگاه خسته
چه می خواهد بگوید...
دل است دیگر
هوایت ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﮐﻤﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ
ﺩﻝ ﺍﺳﺖ دیگر
و ﯾﺎﺩﺵ ﺭﻓﺘﻪ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﯼ !
به سلامتی همه اونایی که
اونقدر دلشون گرفته که خواب به چشماشون نمیاد !
.
اونا که با اینکه میدونن طرفشون راحت راحت خوابیده ،
بازم هر چند دقیقه زیر چشمی موبایلشونو نگا میکنن،
که شاید یه اس ام اس روشنش کنه !!!
به سلامتیه خودت رفیق
_________________________________________________________________________________
میدانی رفیق . . .
حــــواست بـہ دلتــ باشد . . .
آن را هـــر جایــــے نگــذار!
ایــن روزهــــــا دل را میــدزدند . . .
بــعد ڪہ بہ دردشـــان نـخــورد جـای صـــندوق پـستـــ آنــــرا در سطل آشـــــغال مے اندازند !
و من خوبــ مـیـــــدانم دلی که اَلمثنی شد! دیــگر دِل نمـیشود !
______________________________________________________________________________
عشق من . . .
اگــــــــر مـــی بــیــنــــی هــنـــــــوز تــنــهــــــام ...
بـــــــﮧ خــــــاطـــــــــر عــشـــــق تــــــو نــیــســـت !!
مــن فــقـــــــط مـــــی تــــــرســـــــم ؛
مــــی تـــــــرســـــــم هـــمـــــه مــثـــــل تــــــو بـــــاشــــــنـد لعنتی. . . !!
______________________________________________________________________________
وقتی زیادی دوسش داری..
حسود میشی...
حساس میشی...
چشم دیدن نگاهای بقیه رو نسبت بهش نداری...
چشم نداری ببینی به غیر از تو با بقیه هم حرف میزنه....
اینا همه از دوست داشتن زیاده اما ...
اون فکر میکنه دیوونه شدیو الکی بهش گیر میدی...
_______________________________________________________________________________
میدانی رفیق
حمقانه تر از دوست داشتن های یک نفرِه
تنهایی های دو نفره است....
عشق من . . .
بــرگـرد
نـه اینکــهבلم برایــت تـــنـگ شـבه باشـב
نــــه (!)
خنـجــرت جـا مـانـבه است؛
عشق من . . .
ﺑـــﻬــــﺎﻧﻪ ﻧﯿــــﺎور!
رﻓﺘﻨﺖ ﺑﺮای ﺑﻮدن ﺑﺎ دﯾﮕــــﺮی ﺑﻮد...
ﻧﻪ ﺗﻘﺪﯾﺮ را ﮔﺮدن ﺑﺰن و ﻧﻪ ﺑﺎدﺳﺘﻬﺎی
روزﮔﺎر ﮐﺎری داﺷﺘﻪ ﺑﺎش...
ﻣﺴﺌﻠﻪ دﺳﺖ ﺗـــــﻮ ﺑﻮد ﮐﻪ در دﺳﺘﻬﺎی دﯾﮕﺮی ﺟﺎ ﺧــــﻮش ﮐﺮدﻩ ﺑﻮد...
ﺑﯿــﺨــﯿــــﺎﻟﺖ ﻣﯿﺸــــﻮم!ﺑـــﺮو...!
ﺑﻪ ﺑﺎران ﺑﯽ اﻣﺎن ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﻢ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ:
"ﻣﻦ اﮔﺮ ﻣـــــــﻦ ﺑﺎﺷﻢ اﺷــــﮑﯽ ﺑﺮای
ﮐـــســـی که ﻣﺮا "ﻣــــﻔـــﺖ ﻓﺮوﺧﺖ" ﻧﻤـﯿﺮﯾﺰم... "
نمــے گـذارב تکیــه بـבهــم ...
بدترین درد این نیست که عشقت بمیره
بدترین درد این نیست به اونی که دوستش داری نرسی
بدترین درد این نیست که عشقت بهت نارو بزنه
بدترین درد اینم نیست که عاشق یکی باشی و اونم ندونه
میدونی بدترین درد جیه ؟
بدترین درد اینه که یکی بمیره بعد بفهمی دوستت داشته !
لطفا نظر بدید...